دورهمی قسمت ۱۵


من و دوستان تنیس

همه چی میزارم

دورهمی قسمت15
شروع
خانم ویلیام-امشب باید غذای بچه هارو اماده کنید.
منو سانادا-چی؟
خانم ویلیام-درضم باید ظرفا رو هم بشورید.
منو سانادا-باشه.ولی.......................
خانم ویلیام- چیشده؟
منو سانادا-من اشپزی بلد نیستم .
خانم ویلیام-یاد میگیرید.
جان-خانم دروغ میگه اشپزی ریواس تو مدرسه معروف بود وتو مسابقه اشپزی بین مدارس شهرالمان برنده شده.
-فضول بردن جهنم گفت هیزمش تر اخه به تو چه کوتوله؟
جان-خودتی کوتوله.
انی-بسه دیگه.
-چی چی رو بسه؟من باید این پسره ادم کنم.
جان-این به درخت میگن.
-تو دسته کمی از درخت نداری البته صد مرتبه به درخت که اکسیژن تولید میکنه ولی تو مزاحمت درسش میکنی.
جان-چی؟از حرفت پشیمون میشی.
-جان در خواب بین پنبه دانه.
جان با عصبانیت رفت همه با تعجب به من نگاه کردن.
خانم ویلیام-از الان شروع کنید.
منو سانادا عین این لشکر شکست خورده به اشپزخونه رفتیم یعنی میخوام از زمین محوش کنم این سانادا وجان رو بی خیال انی وهما وسابی حسابشون رو میرسن با خیال راحت استین بالا زدم تا کار رو شروع کنم.
-برو کنار من اومدم.
سانادا-خوب من چی کارکنم.
-بروببین چی داریم؟
سانادا-همه چیز داریم.
-اهان میخوام یه غذای المانی درست کنم.
سانادا-خب؟
-توبرو تروب سفید خرد کن وگوجه وفلفل دلمه رنده کن.
ساندا-باشه.
هردو مشغول کار بودیم که غرغر هی سانادا شروع شد.سانادا-اخه منو چه به این کارا؟اونم چی اشپزی.
-کم غرغر کن به جای غرغر کار کن.
میخواستم یه چیزی بردارم که تو غذا بریزم که یکی دستمو گرفت تا سرم چرخوندم سانادا هم به سمت من چرخید دیدم بله سانادا خان دستمو گرفته و ول نمی کنه.که یهو احساس کردم تو قلبم اشوبه فکر کنم دوباره باید برم پیش پزشک.
سانادا-مردی؟
-نه تا حلوای تو رو نخورم زندم فعلا قلبم درد گرفته میرم پیش پزشک اردوگاه ومیام راستی هواست یه غذا ها باشه که نسوزه چپی مال پسراس وراستی مال دخترا چیزی توش نریز تا من بیام باشه؟
سانادا-باشه چقدر غر میزنی.
-من رفتم.
سریع از در خروج رفتم پیش دکتر خدا کنه که مشکلی پیش نیاد.
(انیکا-خوابگاه دخترا)
-اخه چطور جرعت کرده که ریواس رو بزنه هان؟
هما-نمی دونم.
سابی-چی کار کنیم؟
ترسا-بیاین غذاشون رو دست کاری کنیم.
فاطی-نمیشه از اتوبه شنیدم که رو غذا حساسه نمیزاره کسی دست بزنه.
سایو-تو کی با اتوبه حرف زدی که بهت گفته؟
-این مسئله رو ول کنید چیطوری وارد اشپز خونه بشیم که ریواس و سانادا متوجه نشن.؟
ساو-داشتم میومدم خوابگاه دیدم ریواس داره میره سمت درمانگاه.
-خب این از ریواس سانادا و چی کار کنیم ؟مطمعنم که ریواس بد جوری سرش غر زده که کسی جز اون نمی تونه به غذا نزدیک بشه.
ایکا-اهان فهمیدم.
هما-چی رو؟
سابی-بگو.
رزلا-منم کمکتون میکنم.
-اوه رزلا باشه ایکا نقشه ای داری بگو.
ایکا-چند روز پیش فهمیدم که نیو میخواد چهره ریواس رو تقلید کنه اون تمام وسایل برای این که چهرش رو عین ریوس بکنه داره برین ازش بگیرم ولی یه بهونه میخوایم کسی داره؟
رزلا-اره من دارم.
ساو-بگو.
رزلا-بگیم که میخواین کسی رو سر کار بزاریم.
-اون وقت کی رو بگیم؟
رزلا-خانم ویلیام
ترسا-فکر خوبیه ریوس بد جور باهاش لجه.
رزلا-اخر من نفهمیدم اسمش ریواسه یا ریوس؟
سابی-هردوتاش.
رزلا-خب کی میره؟
zzzzzzzzzzzz ریونا-
ترسا-من نمیخوام ریخت شیرایشی رو ببینم.
فاطی-من حال ندارم.
سابی-من اعصاب ندارم که بهم نه بگن.
هما-من با پسرا میونه خوبی ندارم.
سایو-ریوما سوال پیچم میکنه که چرا اون جام.
ساو-اینویی با حرفاش سرم رو میخوره.
رزلا-من نمیدونم نیو کیه.
ایکا-من عمرا برم پیش نیو.
-پس خودم میرم.
همه-ایول برو 
_خدا بهم رحم کنه.
با اعتماد به نفس بالا رفتم  دم خوابگاه پسرا که شانس قشنگ من برایان دم در خوابگاه بود  که با دیدن من تعجب کرد .
برایان_این جا چی کار میکنی؟
_با یکی از پسرا کار دارم .
برایان_کی؟
_اخه به تو چه فضول خان.
برایان_چی؟
نیو_اینجا چخبره؟
برایان_هیچی .
_سلام نیو باهات کار داشتم.که اگه بعضیا بزارن.
یرایان اخم بدی کرد ورفت بابا فهمیدم خونم حلاله چرا اخم میکنه؟
نیو_چی کارم داشتی؟
_اهان یادم اومد  از ایکا شنیدم که تغییر چهره میدی؟
نیو_اره برای چی میپرسی؟
_یه چیزایی داری که بشه خودم رو عین ریواس  کنم؟
نیو_اره برای چی میخوای؟
_میخوام خانم ویلیام رو سر کار بزارم.
نیو_باشه فقط لو رفتید اسم منو جلوی خانم ویلیام و ریواس نگو.
_باشه قبول همه چیزگردن من.
نیو_یه لحظه وایسا الان میام.
نیو به سمت خوابگاه رفت که برایان نیو گرفت.
نیو_چی شده؟
برایان_انیکا چیکارت داشت؟
نیو_کار خصوصی.
نیو از بریان دور شد و یه پاکت سفید  از کیفش در اورد  که روش نوشته بود شیطان سفید  نیو اومد بیرون و پاکت رو بهم داد.
_ممنون.
نیو_خواهش میکنم شانس اوردی که ایکا گفته بود مگرنه بهت نمیدادم.
_بازم ممنون خواهشن به کسی نگو.
نیو_نمیگفتی هم به کسی نمیگفتم چون دوست ندارم که از اینجا اخراج بشم.
_باشه.
با شتاب به  سمت خوابگاه دخترا رفتم و پاکت رو به دخترا نشون دادم.
همه دخترا_افرین انی.
_خواهش میکنم عزیزان دل .
فاطی_یه سوال.؟
_چیه؟
ترسا_کی اینارو می پوشه؟
_ام من نمیخوام.
ریونا_ما اخلاق ریواس رو درست حسابی نمیشناسیم که همکلاسیشه؟
_من و سابرینا و ریوما.
سایو_ریوما این وسط چیکارس؟
_همینطوری گفتنم.
سابی_بدویید دیگه ریواس الان میره اشپز خونه.
هما_نترس پزشک اردوگاه از اردوگاه دوره یه نیم ساعتی طول میکشه.
ایکا_از زیر زبون اتوبه بکشیم بیرون.
ترسا_فکر خوبیه ولی کی بره؟
سابی_اتوبه رو ولش کن من میرم .
فاطی_فکر خوبیه حالا همه حمله به سمت سابی
همون به سابی حمله کردیم وعین ریواس کردیمش با ریواس مو نمیزد.
سابی با صدای ریواس گفت_خوبم؟
_با ریواس مو‌نمیزنی.
هما_برو کارتو انجام بده راستی غذای سمت چپ مال پسراس.
سابی_باشه من رفتم.
رزلا_راستی برای این که تو رو با ریواس قاطی نکنیم یه کلمه بگو که ریواس نمیگه.
_فکر خوبیه.
سایو_چی بگه؟
فاطی_بگو ریوما.
سابی-جان ؟ ریوما؟
ترسا_نه ممکنه لو بریم بگو گربه فهمیدم ریوس از گربه بدش میاد.
سابی_باشه.من رفتم
_سابی مواظب خودت باش.
رزلا_20دقیقه وقت داری .
سابی_خدا بهم رحم کنه.
اینو که سابی گفت رفت بیرون.
(سابرینا)
تا رفتم بیرون این اتوبه هم اومد بیرون اخه این همه کس دقیقا باید برادر لوس ریواس بیاد به من باید بکن بد شانس.
اتوبه_ریواس این جا چی کار میکنی؟
_ام با دخترا کار داشتم.
اتوبه_باشه.منم میخوام برم اشپز خونه میای؟
_اره بریم سریع تر الانه که سانادا منو بکشه.
اتوبه _بریم.
اتوبه دستشو دور گردم انداخت ومنو با خودش برد ای خدا این ریواس این اتوبه رو چطور تحمل میکنه؟
اتوبه_ناراحتی ریواس؟
_نه نه نگران غذام که نسوخته بهتر تند تر بریم.
اتوبه_باشه. با من بیا
یهو کسی صداش کرد کسی نبود جز فاطی.
فاطی _اقای اتوبه میشه بیایم به من کمک کنید.
اتوبه_چه کمکی؟
فاطی_تا شام اماده بشه با من تنیس بازی میکنید؟
اتوبه_باشه بریم.
اتوبه و فاطی رفتند و فاطی بهم چشمک زد که منظورش رو گرفتم و سریع به سمت اشپز خونه رفتم  الان14 دقیقه وقت دارم باید سریع تر کارم انجام بدم.داخل شدم که دیدم سانادا داره به غذای پسرا ناخونک میزنه حالا وقتشه.
_سانادا چی کار میکنی؟
سانادا با ترس بر گشت و بهم نگاه کرد و از غذا دور شد.
سانادا_هیچی زود اومدی؟
_یه چیزی یادم رفت تو غذا بریزم.
سانادا_من برم یه کاریم انجام بدم میام.
سانادا رفت بیرون طفلک از من ترسید رفت بیرون .سریع رفتم سر غذای پسرا یک عالمه فلفل قرمز ریختم امیدوارم ریواس متوجه نشه سریع رفتم بیرون که ریواس واقعه اومد وسانادا هم از اون طرف سریع فرار کردم و به خوابگاه دخترا رفتم.
انی_چی شد سابی؟
_عملیات گربه با موفقیت همراه بود.
همه دخترا_هورا.
_راستی فاطی کوش؟
رزلا_رفته با اتوبه تنیس بازی کنه.
_اهان بریم که شام 
ترسا_مطمعنی امادس؟
_اره بابابریم.الان صدای........
ریواس_دخترا، پسرا شام امادس.
رزلا_اخ جون غذا.
هما_شیکمو.
انی_بریم
لباسم رو عوض کردم و همه به سمت سالون رفتیم وهر کدوم یه جا نشستیم.از شانس من ریوما جلوم بود.
(ریواس)
شام امشب یه نوع سوپ همراه سس مخصوص بود سوپ ها رو جداگانه تو یه ظرف ریختم و همراه سانادا غذا رو به سالون بردیم دخترا سمت چپ وپسرا سمت راست .
_بفرماید.
انی_ممنونم ریوس.
همه سوپ کشیدن و مشفول خوردن شدن منم از دخترا سوپ رو کشیدم و به سانادا که جلوم بود دادم.
_بیا سانادا.
سانادا_ممنون.
هیچ کسی هواسش به ما نبود همه دحترا هواسشون به پسرا بود سانادا هم از پسرا سوپ کشید و به من داد و مشغول خوردن شدم تا قاشق سوم سوپ تو دهنم گذاشتم احساس کردم که اتیش گرفتم سرم رو بالا برم که اب بردارم که دیدم همه پسرا جز سانادا  و فوجی همه قرمز شدن از‌همه بیشتر ایجی و کنتارو واتوبه قرمز شده بودن یهو پسرا سریع به سمت ابخوری رفتند منم از فلفل متنفرم حالا چی کار کنم سانادا و فوجی بلند شدن که ببین که چه بلایی سر بقیه اومد تا اون دوتا رفتند دخترا از خنده غش کردند و افتادن زمین.
انی_وای مردم از خنده.
رزلا_اره.
ترسا_ولی چرا سانادا و فوجی هیچیشون نشد؟
ایکا_نمیدونم.
سایو_فوجی که چیزای تند دوست داره.
ساو_ولی سانادا چی؟
سابی_بچه ها ریواس.
همه به من نگاه کردن که رنگشون پرید و اومدن سمتم.
هما_ریواس چرا این طوری شد؟
ریونا_ما که غذای پسرا رو دست کاری کردیم.
فاطی_نمی دونم.
انی_نکنه از غذای پسرا خورده؟
ایکا_ولی چطور؟
رزلا_من میدونم.
انی_خب بگو؟
رزلا_ریواس از غذای دخترا برای سانادا کشید و سانادا هم از غذای پسرا برای ریواس کشید.
انی_ولی نه حالا چیکار کنیم؟
-................................
ریواس چی میگه؟چه اتفاقی برای ریواس میوفته؟پسرا چه نقشه ای برای دخترا دارن؟ خانم ویلیام برای تمرینات چی کار میکنه؟ درقسمت 16 میفهمید
فیشینیگ
نویسنده:ریواس روکاکی

نظرات شما عزیزان:

میوسا ایچیزن
ساعت1:16---7 تير 1395
خیلی خیلی خیلی قشنگ بود عزیزم

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در یک شنبه 6 تير 1395برچسب:,ساعت 16:51 توسط ریواس روکاکی| |


Power By: LoxBlog.Com